-
السلام علی زینب (س)
9 آذر 1390 10:15
خانم پر خیمه رو هم بالا نزد ... جان ارباب بین خیمه موند که ارباب شرمنده نشه! امام زمانش .... ما چقدر اشک امام زمان امون رو درآوردیم!!........ اخه من تو رو میشناسم پسرام فدا اکبرت نمیخوام که قسم بدم قسم جون مادرت دیگه چه فرقی داره وقتیکه قراره بی تو برگردم داداش بالاتر از سیاهی رنگی نیست نگران دل زینب نباش بمیرم برا...
-
ای بابا...
8 آذر 1390 10:48
ای بابا حکایتی شده مویم ای بابا ببین شکسته پهلویم ... . .... .................! وای که چقدر دلم بابا برات خونه چشام یه کاسه خونه براتو روضه میخونه . . . رو قلب من غم نشسته کی دندوناتو شکسته . . . وداع پنجم : رقیه از هوش رفته! ادرکنا یا جده سادات!!! راستی بچه ها! بابا رفت ... رفت ... رفت وای که چقدر مصیبت تو...
-
ارباب ...
7 آذر 1390 12:31
عاشق می میره پای عشق ..... زنده است برای رضای عشق ارباب اومده کربلا .... میخواد بشه فدای عشق ارباب اومده کربلا .... ارباب اومده کربلا.... ا...ر...ب...ا...ب ...................................................................................................! پ.ن: بی سروسامان توام یا حسین دست به دامان توام یا حسین...
-
اهلا یا بنت علی ...
6 آذر 1390 12:18
به اذن امام بود تیر بر گلو نشست، و سنگ بر پیشانی؛ تا اجازت ندادند، بر خاک کربلا نتوان نشست... *** شب اول روضه گودال خواندیم، خدا عاقبتمان را بخیر کند! میشه جون داد ... ظرفیتشو نداریم .... و جالس الشمر.........................اهلا یا بنت علی!!! *** فرمانده! به فدای نخ آن شال عزایت ....مادرمان بی حوصله است و پریشان!...
-
حرم ...نماز شب
18 مهر 1390 14:20
الحمدلله از امین الله های حرم هم بی نصیب شدیم ... در بی سعادتی دوم نباشیم اول هستیم .... باشد که دلتان خنک شود، شما که ضربت سیلی در پرونده اتان نیست!!! *** فجاء الحسین علیه السلام حتی وقع علیه و وضع خده علی خده و قال قتل الله قوم قتلوک مااجرهم علیالله علی علی الدنیا بعدک العفا... و قال الرّاوی..... و خرج الزینب بنت...
-
یا رفیق من لا رفیق له
30 مرداد 1390 22:35
گریه می کرد و میخوند... نشستم پشتش جوری که منو نیبنه ! آروم آروم سوز دلش منم گرفت! چفیه انداخته بود روی سرش زار زار گریه می کرد! دلم برای خودم سوخت ... لا انیس من لا انیس له *** سرم رو انداخته بودم پایین .... الهی العفو! باور نداشتم حرفی رو که می زدم ... ما کجا... *** کنار قبور شهدا نشسته بود. نور فانوس ها افتاده بود...
-
امیری حسین و نعم الامیر
14 تیر 1390 17:31
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند ما را اسیر خال روی لب نوشته اند در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند در مسجد الحرام خم ابروان تو مثل فرشتگان مقرب نوشته اند در محضر نگاه الهی تو مرا در خیل نوکران مهذَب نوشته اند شبهای جمعه که دل من مست کربلاست از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند با یک نگاه مادرت...
-
رجبیه ... خدا،بنده،رحمت!
17 خرداد 1390 09:26
گفتم: کجا؟ گفت: برمیگردم... گفتم: کی؟ گفت: هرکی اون بخواد... گفتم: نمی برم دستشو گذاشت رو سینه ام و گفت: صبور باش ... می بری! هیچوقت نبریدم... واسه همین هیچی ازش برنگشت!! * خدایا! تو به وسعت تمام گناهان من بزرگی ... و من به اندازه تمام فرصت های تمام شده پشیمان! رو سیاهی دلمان بماند به ذغال ... اما این چانه از این سینه...
-
فاطمه خط کش است ...
17 اردیبهشت 1390 18:26
توی بستر خوابیده بود. این اواخر حرکت کردن برایش سخت بود. یک روز که علی از بیرون آمد، گریه اش گرفت. علی پرسید : " فاطمه جان! چرا گریه می کنی!؟ " فاطمه گفت : "به خاطر اذیت هایی که بعد از من می بینی. " . . پ.ن : هرچی با مادر زاویه پیدا کنی انگار با ولایت زاویه پیدا کردی ... فرمانده!! صاحب عزا!! کی بشه...
-
69 (1)
3 اردیبهشت 1390 18:45
بانوی کربلا... عزت را به ما بیاموز که به اسارت، آزادی و عزت بخشیدی... سیدتنا زینب ! از بالای تل زینبیه نگاهمان کنید... بنگرید که " ابناءالطلقاء " چه بیشرمانه به بند میکشند عفت و حیا و ایمانمان را بنگرید که مدعیان آزادی، چه به ستوه آمدهاند از حجابمان، از زیر بار فحشا نرفتنمان! مردهایمان را میکشند،...
-
فاطمیه ... زینب!
27 فروردین 1390 21:00
دو ماه و نیمه.... حالت وخیمه خدا کریمه ...انشالله خوب شی ای نور امید ...بانوی خورشید نکنه زهرا ... رو به غروب شی فرمانده! تسلیت... ما لیاقت نوکری نداشتیم! اسمشان که می آید ... دستهایمان آتش میگیرد .... پ.ن : اصلا حسین جنس غمش فرق می کند ... امان از دل زینب ...
-
این جمعه هم گذشت و تو آخر نیامدی
12 فروردین 1390 21:46
سال نو را در جوار 13 شهید گمنام جزیره مجنون گذراندم ... اما دریغ از ذره ای تحول! لوح دلمان زنگار بسته است و امیدمان به فرمانده امان ... اوهم نامه امان را با چشمی پراشک امضا می زند ... دریغ که خجالت بکشیم ... دریغ که امان بدهیم به صدا ... دریغ که درنگ کنیم در این شهر پرگناه! خواهرم نوشته بود : چو یار نیست بگو تا بهار...
-
این روزها به حال خودم گریه میکنم
22 اسفند 1389 02:27
لبریز آه و ندبه و غم گریه میکنم دلتنگم و به یاد حرم گریه میکنم شایسته زیارت شش گوشه نیستم این روزها به حال خودم گریه میکنم تا تلّ زینبیّه و گودال قتلگاه تا خیمه ها قدم به قدم گریه میکنم با علقمه، به یادت لبت آب میشوم با روضه های مَشک و عَلَم گریه میکنم حتی اگر که خون بچکد از نگاه من هر صبح و شام نه ؛ همه دم گریه...
-
عمه سادات ...فرمانده!
19 اسفند 1389 22:28
امام سجاد می گوید : به خدا قسم هر وقت به عمه ها و خواهر هایم نگاه می کنم بغض گلویم را می گیرد. یاد آن لحظه هایی می افتم که از خیمه ای به خیمه دیگر فرار می کردند و یک نفر از سپاه کوفه داد می زد : خیمه های این ستم گران را بسوزانید.... بمیرم برات عمه ... فرمانده! قسم به هرم دل سادات باب نجاتی بفرست...
-
تاریخ هرگز نخواهد خواند خامنه ای را تنها گذاشتند ...
30 بهمن 1389 23:35
«اگرازسرهایمان کوه ها بسازند تاریخ هرگز نخواهد خواند خامنه ای را تنها گذاشتند» با این جمله نامه ی زیباشو تموم کرده بود ... دلم پرزد تو هوای حرم! گاهی بعضی جملات برای جاهایی هستند که تو اصلا خبر نداری ... با اینهمه فتنه تنها گذاشتن او می شود ...تنها گذاشتن حسین در نینوا ... تنها گذاشتن زینب در شام! نمیدانم تاریخ خیلی...
-
خودم اینجا ...دلم پشت سر قافله...دارم میبینمت با این همه فاصله
30 بهمن 1389 23:24
... خسته، آزرده، درمانده و بیهمــدم. (( ... بسوز که سزاوار این سوختنی، بساز که مجبور به این ساختنی، این بر تو که مورد قهر خدا قرارگرفتی رواست تا دیگران عبرت بگیرند و در اجرای فرمان حق قصور نکنند ... سبحانک یا رب سبحانک یا رب ... من خود میدانم مستحق این بختم، این عذاب را به جان خریدارم تا که خود نظری کنی سبحانک ......
-
کربلا ای آرزوی دل بی قرارم ....
15 بهمن 1389 15:14
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند ... میگفت یه بنده خدایی دورو روز با همین یه بیت تو حرم حضرت امیر گریه کرده ... گفتم میشه منم...! زنگ زد گفت برنده سفرکربلا شدی ...باور نمیکردم! یعنی منم راه دادن ... بعد از این همه وقت! * تلنگر کولاک کرده! (+)
-
پاره ی جگر زینب
2 بهمن 1389 18:25
کاش … وقتی خدا در حشر بگوید : چه داشتی ؟ سر برکند حسین … بگوید : حساب شد …* *محمد سهرابی
-
یاحسین ... دلم تنگ است
30 دی 1389 00:08
در بازار عشق نه به آنچه داده ای ، به آنچه نداده ای می نگرند ... بازار عشق ، غریب بازاریست .. که خریداران خریده می شوند ! در بازار عشق ، آنگاه که هر آنچه بودت ، دادی ، خریده شده ای ..!
-
در آستانه صفر
10 دی 1389 10:18
تمام محرم ماه خونین است... تحمل واقعه سخت است ... مصیبت وارد آمده گران و سهمگین است! رخت عزا از تنت درنمی آوری ... اصلا هوا هم سنگینی می کند ... با همه اینها در آستانه صفر که قرار میگیری دلشوره پدرت را در می آورد... هی بند دلت پاره می شود! در صفر چه خبر است که از محرم سنگین تر است؟!؟ عارفی میگفت در عرفان تعبدی هیچگاه...
-
خسته شدم بریده ام آقا شتاب کن
22 آذر 1389 10:56
خسته شدم بریده ام آقا شتاب کن یا انتخاب کن بخرم یا جواب کن برگشتنم همان و فنا گشتنم همان هرچه پل است پشت سر من خراب کن رویم سیاه روز قیامت به جای من بنشین و با خدا تو حساب و کتاب کن نام مرا عزیز، میندازی از قلم لطفی کن و بهشت حضور و غیاب کن چله نشین میکده ی روضه ام کن و این غوره های اشک مرا هم شراب کن محشر وبال گردن...
-
ورودیه کربلا
18 آذر 1389 00:26
ناله زهرا : مرو مادر ... واویلا حرم آواره شده ... محکم می زد رو سینه اشو میگفت حسین؛ تازه فهمیده بوده وقتی میگن مست میشی یعنی چی... نشسته بود پشت پنجره، بادسرد میخورد تو صورتش! گم شده بود بین اینهمه همهمه ... صدای واحد تو گوشش بود : واویلا حرم آواره شده ... گریه اَمون نمیده! چرا هرچی واسه حسین سینه می زنی سبک نمی...
-
خون خدا
16 آذر 1389 00:39
دیدم نوشته دهه اول با سخنرانی: حجت الاسلام ... و با مداحی برادر ارجمند ....! بازنگاه کردم... چقدر زود گذشت ...من هنوز عوض نشدم .... من آلوده ترم که پاک تر نیستم! من کجا ... عزاداری برای حسین فاطمه کجا مثکه امسال برای ما ننوشتن.. روزی امون فقط گناهه! توروخدا دعا کنید
-
مسلمیه
1 آذر 1389 09:07
بعدازعرفه زمان رو به سرازیری است... خدا رحم امان کناد! لحظه های بی تو سخت شده فرمانده!سخت تر از پیش... بی معرفتیمان نسبت به شما دارد تیغ می شود روی حنجرمان! نمی دانم نامه امان چطور امضا شده با سربلندی یا با اشک ... هرچه هست از احوالات امروزمان روشن است که همچین بی اشک هم امضا نشده ... شده ایم شبگرد خوابگردان...این شرب...
-
الهی فلا تحلل علی غضبک ...
25 آبان 1389 23:34
نوشته بود اشک های بعد از مختارنامه... مسلم میان اشباح الرجال! نوشتم اشک های بعد از عرفه... هق هقی که بندنیامده خفه شد! ما لیاقت کربلا نداشتیم اما عیش مدام به از بامداد خمار! اهل دلا می دونن قصه چیه! .. پ.ن : الهی و ربی من لی غیرک ... توفیق بندگی
-
همه جا همین جاست ...
13 آبان 1389 22:16
کربلا را آفرید؛ تا اصحاب تقدیس و تسبیح بدانند : فقط خدا می داند ..
-
تمام دلخوشی من!
13 مهر 1389 18:14
دوستان خدا، تمام دلخوشی من به نام های شماست. نه از رفتارتان چیزی در من هست، نه از باورهاتان. از آن یقین عمیقی که شما را استوانه های زمین می کند در من اثری حتی نیست. تمام رابطه ی من با شما به اسم هاتان بند است. به نخ نازک کلمه. من فقط همین را در خودم سراغ دارم که وقتی اسم هاتان می آید جوریم می شود. یک جوری که مثل اول...
-
یا معین الضعفا
12 شهریور 1389 17:44
از صبح تا ظهر، هفت شهید کشف شد. رمز حرکت آن روز امام رضا(ع) بود؛ یا امام هشتم. حتما شهیدی دیگر هم کشف می شود، اما خبری نشد. خبر رسید امام جماعت مسجد امام جعفر الصادق (ع) در شهر العماره عراق، نزدیک به صدوپنجاه پیکر را آورده است به ما تحویل دهد. موجی از شادی در بین بچه ها حاکم شد. سرقرار رفتیم. اجساد داخل یک کانتینر...
-
همه جا اینجاست
5 شهریور 1389 14:43
هر که از خود گریخت، به کربلا رسید؛ و هرکه از کربلا گریخت، به خود نرسید ...
-
مشهد حسین
26 مرداد 1389 12:58
سلمه گفت: بر ام سلمه درآمدم.دیدم می گریست. گفتم : "از چه می گریی؟" گفت : « رسول خدا را از زمان رحلت تا دیشب در خواب ندیده بودم. دیشب دیدم بر سر و محاسنش خاک نشسته بود.گفتم :"یا رسول الله، از چه خاک آلوده ای؟" گفت :" اکنون در مشهد حسین و اصحاب او قبر می کندم ."»