فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

تاریخ هرگز نخواهد خواند خامنه ای را تنها گذاشتند ...

«اگرازسرهایمان کوه ها بسازند تاریخ هرگز نخواهد خواند خامنه ای را تنها گذاشتند»



با این جمله نامه ی زیباشو تموم کرده بود ... دلم پرزد تو هوای حرم! گاهی بعضی جملات برای جاهایی هستند که تو اصلا خبر نداری ...


با اینهمه فتنه تنها گذاشتن او می شود ...تنها گذاشتن حسین در نینوا ... تنها گذاشتن زینب در شام! نمیدانم تاریخ خیلی ها را تنها گذاشته که بشوند علی مرتضی یا فقط مرتضی ... برای مرتضی شدن از اینجا تا فکه راه هست ...


تازه خیلی ها هستند که با یک عالمه حجم تنهایی هیچ چیز نمی شوند ...نه زینب نه فاطمه نه حتی رقیه که تاوان بوسه بر لبان حسین را داد!

بعضی ها عرضه این را هم ندارند ...


حق حق

نظرات 10 + ارسال نظر
د.ن.ه 1 اسفند 1389 ساعت 12:43 ق.ظ

آخه هوشمند جان! کوه کله های شما به چه درد آقا می خوره؟
کمی اون مغز خشکت رو به کار بنداز... مرده ی تو فقط به درد سوزوندن می خوره و گرنه با این افکار متعفن بوی کوه سرهای شما دنیا را به گند خواهد کشید

[ بدون نام ] 1 اسفند 1389 ساعت 09:28 ب.ظ http://talangor.net

اگر آقای بی همتا /بخواهد خون ما ریزد/ من و یاران به پا خیزیم/ و بر پایش سر اندازیم
لبیک یا خامنه ای

باران سادات 2 اسفند 1389 ساعت 07:13 ق.ظ http://www.baronsadat.parsiblog.com

هرگز نخواهد خواند

کلوخ 5 اسفند 1389 ساعت 01:15 ب.ظ

قربونت برم!
آقا تو رو داشته باشه بسشه به خدا

قربون تو برم عزیزدلم ....
کلی کار دارم باهات

[ بدون نام ] 7 اسفند 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://talangor.net

بعد بگو توفیق نداریم و آقا دوسم نداره . . .
هر روز هر روز زیارت و مشهد و کربلا و . . .


عاشقی و هزار دردسر ... اینجا تهران است صدای ما را از قلب البرز می شنوید!

جانم فدای سیدعلی!

Comet1986 8 اسفند 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

یادم هست وقتی برای اولین بار این جمله را فریاد زدم، روزهایی بود که رهبرم از همیشه غریب تر بود.


با این جمله خاطره ها دارم...

رهبر من طلایه دار لاله هایی
رهبر من امید قلب عاشقایی ...

کلوخ 11 اسفند 1389 ساعت 09:24 ق.ظ http://kolukh213.blogfa.com

زود بیا کارت و بگو!! دارم ذوق مرگ می شم!‌یعنی چی کار می تونی داشته باشی؟؟؟

احمد 12 اسفند 1389 ساعت 04:23 ب.ظ http://sarlohe.blogfa.com

.......... پس‌نوشت ..........

همه‌ی این کتاب را هدیه می‌‌کنم به کسی که خودم از آوردنِ نامش خجالت می‌کشم؛ بس بزرگ است.
و خودش می‌داند.
روزهای با تو بودن، کتابی بود که اواسطِ سالِ 1389 چاپ شد، به سفارشِ سازمانِ فرهنگی هنریِ شهرداریِ تهران.


.......... پس‌نوشت ..........

شاید دوباره محکوم ‌شوم به بازی با کلمات، از سوی دوستی که نمی‌شناسمش.
مهم نیست؛ این‌ها، حرف‌های من نیست؛ بگذار هر که خواند، برداشتی کند از این سبوی نیمه.

نسأل الله منازل الشّهداء

تنفس 16 اسفند 1389 ساعت 12:35 ق.ظ

بعضی ها با تو جمع بودن هم چیزی نمی شوند چه به رسد به تنها موندن !!!

مرتا 17 اسفند 1389 ساعت 03:58 ب.ظ http://hfotross.parsiblog.com

لبیک یا خامنه ای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد