فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

هادی یعنی غریبی تا ابد


انقدر گاهی حصار حادثه ها تنگ می شود آقا...دلم برای خودم...برای شما تنگ می شود آقا


نوشتن از شما برایم سخت است... دردهایتان را توان تحمل نیست و هتاکی برشما را توان استقامت!

نمک به حرامان گرگ صفت عقده 1400 ساله دارند... قصه شما قصه پدرتان است! این داستان بغضا لابیک تمام نمی شود....


می بینید که جرات جسارت به دمشق رسیده... به خرابه ها... به سه ساله... به عمه خانم... کم این قافله در شام بلا دید.... بعد اینهمه سال دوباره زنده می کنند جنایت پدرانشان را!


بی پدران حرامی! نمی دانند که عاشورا تمام تاریخ است .... نمی دانند اگر جسارت به آنجا که نباید برسد.... کاری می کنیم عمویمان روسفید شود...


نظرات 7 + ارسال نظر
شاید شب 1 خرداد 1392 ساعت 05:54 ب.ظ http://shayadshab.blogfa.com

معیار...........
م.ق
ا.ر.م
هاشمی
.
.
.
.
باز این ذهن عاشق من با دل دیوانه ام روی هم ریخته اند
و دستم را مجبور به نوشتن کردن

شما هم یاری کنید بخونید
منتظرتون هستم

راستی...........سلام

شاید...........

[ بدون نام ] 2 خرداد 1392 ساعت 12:47 ق.ظ

جان و دل و دیده‌ی معطّر داریم

از هر چه که باده هست، بهتر داریم

از هوش نگو که ما خرابیم، خراب

تا جام می‌ای چو حوض کوثر داریم

. 4 خرداد 1392 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام
حماسه بودن متن به همه چی میارزید
عالی و دقیق و با نگاه عالی و قلم همواره خوب

سیدحسام 4 خرداد 1392 ساعت 06:38 ب.ظ

نه ستاره خاموش بود.
و ستاره ی دهم رو به خاموشی می رفت.
عمر این ستاره کوتاه بود، مثل گل.
خیر این ستاره بسیار، مثل آب.
اگر نگاه او غم از دل مردمانش می شست و لبخند بر لبان آنان جاری می ساخت،
کسی کاری نکرد، که لحظه ای بار غم از دلش برود.
تنها کاری کردند این بود که به جای مرهم نهادن بر زخمهای بیشمارش، با ناخن سرکشی، زخم بازش را ریش ریش کردند.
اگر صحبت به زبان هفتاد و دو قوم، تخم اعتماد و اطمینان را در دل دوستانش و بذر کینه را در دل دشمنانش می کاشت، او خود کسی را نداشت مگر« الا بذکر الله تطمئن القلوب»
آنقدر به امامی که مهربان بود بد کردند، که از پشت پرده سخن گفتن برایش آسانتر بود ازدیدن چهره های قیر اندود گناهکار.

کاش اینقدر جهانمان تاریک نبود.
کاش جهانمان اینقدر بی ستاره نبود.
کاش این ستاره خاموش نمی شد...

.. 4 خرداد 1392 ساعت 06:39 ب.ظ

برای آمدنت گرچه چَشمِ دنیا هست
به خاک پا مَگذاری که دیده­ی ما هست

اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست

شنیده ایم که هستی تو، ما نمی بینیم
و گرنه ماهِ جمالت همیشه پیدا هست

برای آنکه به زیرِ قدومت اندازیم
هنوز یک سرِ نا قابلی به تن­ها هست

مگو چو قطره ای افتاده ایم از چَشمت
درونِ وسعتِ قلبِ تو تا اَبد جا هست

برای مرهمِ زخمش اگر چه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحاتِ قلبِ مولا هست

خدا کند که ببینیم آن دمی را که
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست

.. 8 خرداد 1392 ساعت 12:15 ب.ظ

حسین بود و تو بودی ، تو خواهری کردی

حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس،

به جای خواهری آن جا، برادری کردی

گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین

چه خواهری تو برادر، که مادری کردی

تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر

تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی

پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!

به خون نشستی و در خون، شناوری کردی

پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را

که روز واقعه، را یاد آوری کردی

به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی

ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی

حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت

تو با حسین پس از او، برابری کردی

چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان!

زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی

زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود

سخن درست بگویم، تو حیدری کردی

تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان

یگانه قاصد امّت پیمبری کردی

بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو

تو کیمیا گری و کیمیا گری کردی

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی

حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

دردبی مادری 21 دی 1392 ساعت 11:28 ب.ظ

با تب تنهایی جانکاه خویش٬
زیر باران می سپارم راه خویش.


سیل غم در سینه غوغا می کند٬
قطره‌ی دل میل دریا می کند٬


قطره‌ی تنها کجا٬ دریا کجا٬
دور ماندم از رفیقان تا کجا!


همدلی کو تا شوم همراه او٬
سر نهم هر‌جا که خاطر‌خواه او!


شاید از این تیرگی‌ها بگذریم.
ره به‌سوی روشنایی‌ها بریم.


می‌روم٬ شاید کسی پیدا شود.
بی تو کی این قطره‌دل٬ دریا شود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد