تمام محرم ماه خونین است... تحمل واقعه سخت است ... مصیبت وارد آمده گران و سهمگین است!
رخت عزا از تنت درنمی آوری ... اصلا هوا هم سنگینی می کند ...
با همه اینها در آستانه صفر که قرار میگیری دلشوره پدرت را در می آورد... هی بند دلت پاره می شود! در صفر چه خبر است که از محرم سنگین تر است؟!؟
عارفی میگفت در عرفان تعبدی هیچگاه وارد صبر زینب نشو که امتحان سهم است و طاقت اندک!
آقاجان کاش دست روی سینه ما هم میگذاشتی ... اگر این پرده ها کنار می رفت و ما به محرم، محرم میشدیم کار تمام بود! جان می دادیم برای حسین ...بهشت هم نمی رفتیم، مهم نبود؛ خودمان بهشت داریم!!!!
ماجرای زینب ماجرای عجیبی است . . .
کربلا که بروی می فهمی چه حال و هوایی است . .
می خواهی از غصه بمیری اما اثر نگاه حضرت به دل زینب در آنجا باقی است . . . آنقدر زیاد است که حتی بعضی وقتا نمی توانی گریه کنی
نوشته مارایت الاجمیلا؟ حتی نمی توانستم بخوانم
سلام!
جملاتتان به دل نشست؛ غربتش هم حال خوبی نصیب کرد؛ یک دنیا تشکر برای همهی اینها!
دعا بفرمایید؛ محتاج دعاییم سخت!
سنگینی محرم به خاطر پاره جگری است که بر تشت روان شد.....
یاحسین ...
سلام
همه پستهاتون رو خوندم....
خیلی عالی بود
خدا اجرتون بده
یا علی(ع)