-
این الرجبیون ...؟!؟
6 تیر 1388 16:24
ای پروردگار من! تو را دوست می دارم. نه بدان روی که در امید بهشت ام٬ نه چون آنان که دوستت نمی دارند برای همیشه گم شده اند. نه بر هوای آرزوی به دست آوردن چیزی٬ نه در جست و جوی پاداشی٬ بل٬ از آن رو که خود مرا دوست داشته ای. آه ای خداوندِ همیشه دوست داشتنیِ من! دوستت می دارم و دیرزمانی خواهم داشت٬ و در ستایش تو خواهم...
-
... !
5 تیر 1388 14:48
یا بن الحسن! عشق تو مرا الست منکم ببعید٬ هجر تو مرا٬ ان عذابی لشدید برگرد لبت نوشته یحیی و یمیت من مات من العشق٬ فقد مات شهید...
-
یا بن الحسن
31 خرداد 1388 13:53
آفا سید مهدی ! دعا کنید مرا .... جوانی به انتهای شما٬ سپرده ام به خدا دعا کنید مرا ...
-
همه جا همین جاست ...
15 خرداد 1388 15:55
کل ارض کربـــلا٬ همه جا میهمان حســیـنـیــم . . . همــــه . . .
-
یابن الحسن ...
10 خرداد 1388 19:48
دنبال مرد راه می رفت. آهسته آهسته.طوری که صدای قدم هایش را نشنود. توی دلش گفت: «اگر امام زمان باشد٬ روی گونه راستش باید یک خال داشته باشد٬ میان دندان هایش هم باید گشاده باشد.» مرد دستش را گذاشت روی گونه راستش. دل زن لرزید. دوید جلو. پایین عبای مرد را گرفت. قسمش داد که بگوید کیست. مرد دستش را برداشت. هم خال داشت٬ هم...
-
همه جا همین جاست ...
5 خرداد 1388 20:55
کل ارض کربلا٬ آغوش امام به وسعت دنیا گشوده است٬ و عقبی ...
-
طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری
1 خرداد 1388 00:39
نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش به روی شانه طوفان رهاست گیسویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می آورد بویش کسی بزرگ تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده ام ز خود او کیست که این غریب نهاده است سر به زانویش؟ کسی...
-
همه جا همین جاست ...
25 اردیبهشت 1388 11:23
کربلا یعنی همان دل ما . . .
-
انشدها بدم المسمار ...
21 اردیبهشت 1388 00:14
سلمان٬ فاطمه را که دید گریه اش گرفت٬ به خاطر لباس هاش. چادرش از دوازده جا٬ وصله خورده بود. گفت:« دختران پادشاهان روم و ایران لباس حریر و سندس می پوشند و دختر پیامبر خدا چادری پشمی که تازه دوازده وصله هم دارد.» خبر که به پیامبر رسید٬ فرمود : «سلمان! دخترم از سابقین است.» *** یا بقیه الله . . . یا صاحب الزمان ... روحی...
-
بانوی من ...
18 اردیبهشت 1388 12:56
دلش هوای مدینه کرده اما نه مدینه ی در اسارت شیاطین نه مدینه با در و دیوارهای دود گرفته و سوخته . . قران را باز می کند... نشان جزء را برمی دارد تا شروع کند به قرائت... نگاهش به اولین آیه که می افتد بغضش می ترکد... یا ایها النبی... آیه های بعدی را نمی خواند هنوز انگشت اشاره اش بین ورق های قران نشانه شده... سرش اما با هق...
-
همه جا همین جاست ...
13 اردیبهشت 1388 01:18
کربلا یعنی هدیه خدا به هر آنکه در عالم وجود٬ وجود گرفته است . .
-
کهربا
7 اردیبهشت 1388 22:55
من نه خود می روم٬ او مرا می کشد کاه سرگشته را کهربا می کشد
-
همه جا همین جاست ...
5 اردیبهشت 1388 19:43
کل ارض کربلا٬ همین بس تا باور کنیم ٬ خدا ما را دوست دارد . . .
-
سیدالشهدا ...
30 فروردین 1388 22:47
واقعه احد که تمام شد٬ حمزه لقب گرفت « سید الشهداء ». فاطمه می نشست سر قبر٬ با تربت عمویش تسبیح درست می کرد. اولین بار بود کسی تسبیح تربت می ساخت. * واقعه عاشورا که تمام شد٬ حسین لقب گرفت « سید الشهداء ». دختران بنی هاشم از تربت حسین تسبیح درست می کردند. از مادرشان یاد گرفته بودند.
-
سحرخیز مدینه
28 فروردین 1388 19:39
نوزده سال. نوزده سال تمام قافله سالار بود. سوار اسبش می شد و کاروان می برد مکه. آن سال هرچه اصرارش کردند، زیربار نرقت. مثل بچه ها می نشست و گریه می کردکخ : « این همه رفتم و آمدم، آقا را ندیدم. چه فایده یک بار دیگر هم بروم؟» * اسب ها و شترها آماده حرکت بودند. مثل هرسال اسب او جلوی همه بود. توی خواب بهش گفته بودند: «دل...
-
همه جا همین جاست ...
17 فروردین 1388 00:40
کربلا برای ما٬ نه دلیلی بر وجود خدا٬ که حجتی بر دیدنی بودن اوست . .
-
ادرکنی
17 فروردین 1388 00:32
بسم رب المهدی اللهم عجل لولیک الفرج رگبار غصــــه زده بر غبـــار دل آمــد بهـــــار و نیامد نگار دل از این همه فــــراق دلم مست شده در مســتی است فقط اعتبار دل این خون دل شده احلا من العـســل چون حیدریـــست ایل و تبار دل * *محسن موسایی
-
همه جا همین جاست ...
12 فروردین 1388 00:49
کل ارض کربلا ٬ یعنی خدا همه جا هست ...
-
گرگها زوزه کشان پیرهنش را بردند
12 فروردین 1388 00:38
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند زخمها لاله باغ بدنش را بردند نیزهها بر عطشش قهقهه سر مىدادند خندهها خطبه گرم دهنش را بردند این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند تا که معلوم نگردد ز کجا مىآید اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند دشنهها دوروبر پیکر او حلقه زدند حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند...
-
خداحافظی
11 فروردین 1388 16:19
به خداحافظی تلخ تو سوگند٬ نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع٬ ولی لبهایم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند٬ نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هرکسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند...
-
صدای بلال
8 فروردین 1388 01:59
صدای بلال یاد پدر می انداختش. دلش تنگ شده بود برای بابا. عجیب. به بلال گفت : « اذان بگو.» الله اکبر ... صدای گریه ... اشهد ان لااله الاالله... صدای شیون... اشهدان محمدارسول الله... . دیگر صدایی به گوش نرسید. نه از فاطمه و نه از بلال.
-
همه جا همین جاست ...
29 اسفند 1387 18:06
کل ارض کربلا همه جا کربلاست . . همه جا همین جاست . . .
-
واپسین دقایق
29 اسفند 1387 17:50
اللهم لعن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد (ص) در ساعات پایانی آخرین پنجشنبه سال هستم و دقایقی دیگر غروبش قابل رویت است... و من در اندیشهء ظهور و طعم حضور... امروز تقویم رومیزی رو که تمیز می کردم؛ یاد روزهای رفته و پرخاطره افتادم. . . یادآوری بعضی هاشون سخت نفس گیر بود و جانفرسا. داشتم فکر می کردم که چقدر به رفتن مانده...
-
همه جا همین جاست ...
27 اسفند 1387 01:26
کربلا یعنی همان جا که آسمان و زمین یکی است . . . یعنی همه جا . . .
-
مستی
23 اسفند 1387 21:57
« مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جاده سه شنبه شب قم شروع شد *» *فاضل نظری پ.ن : آقا بیا که دلم تنگ دیدن است. فرمانده ! هرچه قدر بیشتر به ظهورت نزدیک میشیم؛ بیشتر یادمون میره تکلیفمون انتظاره . یادمون میره خط کشیدن شما روی زمین را برای اینکه بگین ما به دیدار شیعیانمان مشتاق تریم تا آنان به ما. پ.ن : من میدانم !...
-
سیب سرخ
23 اسفند 1387 00:56
باهربهانه و هوسی عاشقت شده ست فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود گیرم که برکه ای، نفسی عاشقت شده ست ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست پر میکشی و وای به حال پرنده ای کز پشت میله قفسی عاشقت شده ست آیینه ای و آه که هرگز برای تو فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست *...
-
همه جا همین جاست ...
18 اسفند 1387 20:08
کربلا یعنی می شود با آب تشنه ماند، وبی آب سیراب شد . . . ادامه مطلب ... -->
-
م ح م د (عج)
17 اسفند 1387 08:36
اللهّم العن اوّل ظالم ظلَم حقّ محمّد و آل محمّد و آخِر تابع لهُ علی ذلک سلام فرمانده! امامتت مبارک . . . خوشا پدری که همچنین ولد خلفی دارد! *** سی صد و سیزده نفرند٬ اولین کسانی که بین رکن و مقام با او بیعت می کنند. می گویند همه شان جوانند٬ جز چندتایی انگشت شمار. می گویند هرکجا که باشند خودشان را می رسانند مکه تا یاری...
-
همه جا همین جاست ...
14 اسفند 1387 18:00
ای خدای آب! ما را چنان تشنه بخواه که هیچ آبی جز عطش کربلا سیرابمان نکند . . .
-
چادر
13 اسفند 1387 00:16
علی مقداری جو از مرد یهودی قرض گرفت. چادر فاطمه را هم به عنوان رهن گذاشت. یهودی چادر را برد خانه. همان شب زن یهودی دید چادری کنار اتاق می درخشد٬ تمام اتاق را هم روشن کرده. به شوهرش گفت. یهودی تعجب کرد. آمد توی اتاق. نور چادر دختر رسول خدا را که دید٬ تعجبش بیشتر شد. هشتاد نفری از خویشانش را آورد٬ همگی مسلمان شدند...