-
لحظه اباالفضل (ع)
18 مرداد 1401 14:48
نوحهخوان بر فراز منبر بر سر و صورت میکوبد و اشک میریزد سینهزنها هرولهکنان ذکر "علمدار" گرفتهاند... ما هم با اشک، چادر مشکیمان را محکمتر میگیریم و به سینه میکوبیم در عزای اشرف الناس، پسر علی و فاطمه ع ... لحظهای به فکر فرو میروم که این اشکها و لبیکها ما را در این زمانه به کجا میبرد؟! آیا ما هم...
-
یا نفس من بعد الحسین (ع) هونی
4 آذر 1399 18:34
عزیزی میگفت آجرهای حرم سیدالشهدا ع رو وقتی برا تعویض می خواستن دربیارن، با الماس می تراشیدنشون میگفت این آجرها وزنی حدود سه تُن ( گنبد جدید) رو تحمل میکرد، ولی به محض اینکه از جایگاهش خارج میشه، دست بهش میزنی پودر میشه! چون حدود 300 سالی از عمرش گذشته. حکایت عجیبیه... اینکه شما پیر عشق باشی، توی این مسیر هزارتا...
-
سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور
12 شهریور 1399 12:39
ای دریای تشنه جان داده بگو چه کنم بی تو به درد اسیری ای خورشید بر خاک افتاده بگو چه کنم با شب سرد اسیری ای سرو خونین آزاده بگو با من خسته چه کرده اسیری همه روزهای سال به امید محرم طی میشود که بشود آنچه باید... اما امسال تجربه جدیدی بود در پی سالهای پیش! این کاروان ستمدیدهی بینهایت صبوووووررررر، واقعهای را در...
-
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
3 تیر 1395 12:10
بعضی از مفاهیم را نمی توان بیان کرد، مثلا همین غریبی... حتما باید حس کنی، تجسم کنی! اصلا واژه ها خرابش می کنند! حکایت ما هم ازین دست است... ارزش های ذهنی مان با آنچه در جامعه هست، خیلی تفاوت دارد، حتی برای برخی ضد ارزش است!!!! از قضاوت های نابجا، حرف های سطحی، رفتارهای بی محابا و وقیحانه، اعتمادهای شکسته شده فقط می...
-
جهاد
1 بهمن 1394 11:49
*مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است..... جهادی هست تو این راه تا خون عمادی هست ! ج ه ا د
-
جامانده ها....
10 آذر 1394 10:05
چهل روز گذشت اما نه به راحتی... سخت ترین قسمت روضه سیدالشهدا (ع) روضه اسارت است و آنکس که ره به معرفتش ببرد به حقیقت دست یافته است. لذا پیاده روی اربعین با خانواده، معرفتی میخواهد که هرکس را توان درکش نیست. میاد خاطراتم جلوی چشام .... من اون خستگی تو راهو میخام میخاستم مثه اهل بیت حسین ..... با اهل و عیالم پیاده بیام...
-
کل خیر فی باب الحسین (ع)
27 مهر 1394 15:57
گرچه ابن الحسنم ، پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا یابن ابا عبدالله.....
-
غم
23 مهر 1394 19:09
مصرعی می گویم و رد می شوم کاروان در دل صحراست خدا رحم کند... *** پسر سعد در این غائله سردار شده گوییا حرمله از قصه خبردار شده بوسه میزد به نوک تیرو به خنده میگفت: نور چشمان علی تازه پسردار شده...
-
مقتل اول
23 مهر 1394 18:57
خاک بر سر دنیا بعد از مسلم! . . دخترک سر بر زانو گذاشته... اشکهایش آرام سر می خورد روی چادرش... اولین بار نیست که طعم بی پدری را مزه مزه می کند! مزه تلخی دارد...
-
بسم رب الحسین
19 مهر 1394 18:35
پس از سال ها هنوز هم جرات قلم زدن نیست... اما به نیت خواهر بزرگوار ارباب بی کفن، جسارت کرده و این فضا را به ذکر مصیبت ثارالله علیه السلام عطرآگین می کنیم. حسین جان! هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر گویم گرفته ای، ز عنایت رها مکن . . . .
-
69 (3)
11 خرداد 1392 12:56
بغض آمده و حال مرا بد کرده جزر آمده از گلوی من رد کرده من این چمدان تو ساک ها را بردار بدجور دلم هوای مشهد کرده.... این روزهای ما، صدقه سر فرزندان فاطمه است که سرگردان بیابان ها، صدای تازیانه می شنوند... نمی شود فرزند فاطمه باشی و حوالی شهادت عمه صدای تازیانه نشنوی... اسم خانم که می آید...کربلا از ابتدا تا انتها مجسم...
-
هادی یعنی غریبی تا ابد
23 اردیبهشت 1392 22:26
انقدر گاهی حصار حادثه ها تنگ می شود آقا...دلم برای خودم...برای شما تنگ می شود آقا نوشتن از شما برایم سخت است... دردهایتان را توان تحمل نیست و هتاکی برشما را توان استقامت! نمک به حرامان گرگ صفت عقده 1400 ساله دارند... قصه شما قصه پدرتان است! این داستان بغضا لابیک تمام نمی شود.... می بینید که جرات جسارت به دمشق رسیده......
-
کجایند اهل رجب؟
23 اردیبهشت 1392 21:57
این الرجبیون؟! نوای قافله عشق است که به گوش می رسد... طراوت صورت مومنان پرهیزگار جلوه دیگری به عالم امکان بخشیده است! صف به صف وارد می شوند به این ماه مبارک با امید رستگاری... من اما... سرگردان، گناهکار، حیران، بی صبر و سرگشته در انتهای صف این پا و آن پا می کنم بلکه فرجی شود... ترس وجودم را فراگرفته است مانند پرنده ای...
-
در فاطمیه بود که ما سینه زن شدیم...
22 فروردین 1392 01:38
غزلم فاقد تصویر حرم مانده هنوز شهر در حسرت شمشیر دودم مانده هنوز کوچه در آتش غفلت؛ بدل عاشوراست داغِ آن حادثه بر دوش علم مانده هنوز از همان لحظه که در کوچه گرفتار شدی توی فرهنگ غزل، واژه غم مانده هنوز هر چه می خواست دلم از تو، برآورده شده آرزوی به فدایت بشوم مانده هنوز عشق را در غل و زنجیر به بیعت بردند ... بعد از آن...
-
مینویسم...
17 دی 1391 12:26
با تمام خستگی قلم، هلش می دهم به سمت خطوط و مجبورش میکنم آنچه در توان دارد برای یاری ما بنویسد...اما نشانه ها حاکی از آن است که نه قلم توان از تو نوشتن دارد نه دل تاب تحمل این داغ.... جلوی عکست رژه می روم و فکر میکنم کاش اصلا نبود که شهید شود.... بعضی ها برای خوب بودن نیاز به اثبات ندارند همین که نفس می کشند معلوم است...
-
ای مرا دلبر و دلدار بیا برگردیم...
27 آبان 1391 11:49
السلام علیک یا سیدالشهدا علیه السلام السلام علی راس المرفوع السلام علی قلب الصبور زینب... *** دشمن از دیدن عباس دلش می لرزد... بیا برگردیم تا که سرپاست علمدار بیا برگردیم ورودیه فقط باید از خانم زینب نوشت که انشاالله توفیق قلم شرمنده حضور عمه خواهد شد! دختر علی بن ابی طالب رو چه به کرب و بلا! ای مراد و دل و دلدار بیا...
-
روز انتقام
4 شهریور 1391 11:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست هر کس محب فاطمه شد، قوم و خویش ماست لعنت به آنکه پایه گذار سقیفه شد لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد لعنت بر آنکه بر تن اسلام خرقه کرد این قوم متحد شده را، فرقه فرقه کرد ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم راضی به ترک و...
-
علی فاطمه ...
18 مرداد 1391 03:05
بوی فاطمه در کوچه های کوفه پیچیده است و بابا بیقرار رفتن شده است... مادر خوبی ها! ما نه قدر شما می فهمیم نه قدر قدر نه قدر مولا.... دعا کنید شهادت پارکاب مولا قسمت همه اونایی بشه که صادقانه برای همسر و بچه های شما گریه کردند و به سرو سینه زدن... پ.ن: قدر مادر!
-
آقا اجازه...
28 تیر 1391 12:33
آقا اجازه! آقا اجازه! خسته ام از اینهمه فریب از های و هوی مردم این شهر نانجیب آقا اجازه! گندم و حوا بهانه بود! آدم نمی شوند…! بیا: ماجرای سیب... آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان! قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان! قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!...
-
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
5 تیر 1391 15:39
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند ولی برای پریدن زمانمان دادند خبر دهید دوباره به بال فطرس ها مجال پر زدن آسمانمان دادند به احترام ملائک امانت حق را به دست فاطمه مهربانمان دادند بدون واسطه امشب کنار سجاده تمام حُسن خدا را نشانمان دادند قسم به بوسه لب های سبز پیغمبر برای بردن نامت زبانمان دادند امام سوم دنیا! امام...
-
ای تشنه لب جونم فدات...
5 تیر 1391 15:24
زلفت ز پیچ و تاب فزونش طناب شد یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد از آتش تو شکوه به افلاک ریختم یک قطره از شکایت من آفتاب شد شمعم به پیچ کوچه شبیخون زیاد خورد یارب حسین را برسان، شب خراب شد یحیی شدن چه داشت که عیسی شدن نداشت؟ طشت آمد و فلک دلش از غصه آب شد...
-
ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا
16 فروردین 1391 15:06
یا اهل الیثرب! لا مقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرارا الجسم منه بکربلاء مضرج والراس منه علی القنات یدار... *** مادرم سه بار در روز بر امیرالمومنین طلوع می کرد ... اول بار برای نماز صبح...دوم بار برای نماز ظهر ...و سوم بار برای نماز مغرب ...که چهره اش این بار گلگون می شد از شوق دیدار! *** وای از آن روزی که این چهره...
-
دید و بازدیدها گران شده است بی شما
7 فروردین 1391 12:22
دروغ نیست اگر همه بهارهای بی تو را پائیز بخوانم که تو حقیقت بهاری... این عید مبارک ها دروغ های مصلحتی است! مدتها دنبال بهانه ای در این بی حوصله گی اول بهار و خواب آلودگی فروردین می گشتم برای نوشتن که آمد دستم! خلق الانسان فی کبد گاهی جوری معنا می شود که هرگز فراموش نمیکنی طنین پژواکش را! این روزها سعی حق و باطل...
-
به بهانه بیکسی
14 اسفند 1390 14:22
مگر میشود از اینهمه آدم یکی تو نباشی؟ لابد من نمیشناسمت وگرنه بعضی از این چشمها اینگونه که میدرخشند میتوانند چشمهای تو باشند.* * رسول یونان
-
عماد فائز مغنیه
3 اسفند 1390 15:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 صفحه را باز میکنم... مردی بر بلندی ... شروع میکنم به خواندن... انقدر موجز و جاندار است که امانم را بریده و نمی گذارد پلک بزنم. به آخر متن که می رسم ، تصویری از او با آن قامت استوار و هیبت نورانی جلوی چشمانم نقش می بندد... *بین من و تو فاصله است/...
-
بی نام
18 بهمن 1390 12:42
تو میدانی که من چقدر در این وانفسا غریبم .... صدای قلبم آشناست اما کجاست آن همت که بکوشد در راهش... شاید گفتنش درست نباشد اما نگفتنش بسیار مشمئزکننده تر است .... تنها صدای قلبم این روزها این نواست : +
-
ولایتعهدی آقام مبارک ...
12 بهمن 1390 14:11
فرمانده! آغاز امامتاتان مبارک ... زمین متجلی است به نور قدومتان آقا گرچه در سوگ پدر، رقص شال سیاهتان هنوز دیده میشود اما دلهره سربازی تحت لوای شما، احساسیست که اضطراب عجیبی به دل مومنان میاندازد. نوشتن از شما، نه در بضاعت ماست نه در اندازه ما! ما همان که توفیق به زبان آوردن نام اتان را داشته باشیم، کفایت میکند...
-
خاطرم نیست که از کی به تو عاشق شدهام
12 دی 1390 11:50
خاطرم نیست که از کی به تو عاشق شدهام به تو عاشق شده فارغ ز علایق شدهام پسر و دختر در محضر عشق است عزیز که شود خادم مولا، چه غلام و چه کنیز پدرم گفت که میلاد تو در یاد من است مژده دادند که نوزاد شما سینهزن است خاطرم هست که دادند مرا آب حیات باز شد کام من از تربت و از آب فرات نه من از روز ولادت شدهام مردهی تو دلم...
-
69 (2)
30 آذر 1390 12:24
شمس حجاب گنبد دوار زینب است بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است محبوبه ی حبیه ی دادار زینب است مسطوره ی سلاله ی اطهار زینب است اذن دخول در حرم یار زینب است منصوره ی نرفته سر دار زینب است نون و قلم نبی است و مایسطرون حسین طاق فلک علی است به عالم ستون حسین خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین با...
-
عبدالله
10 آذر 1390 08:26
دیگه روضه نداره که.... گودال گفتن نداره که .... اصلا چی بگی!؟ مقتل رو باز کن نوشته .... اول تیر سه شعبه زدن به قلبش .... صدا بلندشد:"هل من ناصرا ..." دیدن یه پسربچه ای از حرم داره میدوئه .... نوشته عبدالله رو به ارباب دوختن .... .............. .............. میگه نگو.... مادرش داره میبینه! ببخش عمو...میان...