ای دریای تشنه جان داده بگو
چه کنم بی تو به درد اسیری
ای خورشید بر خاک افتاده بگو
چه کنم با شب سرد اسیری
ای سرو خونین آزاده بگو
با من خسته چه کرده اسیری
همه روزهای سال به امید محرم طی میشود که بشود آنچه باید... اما امسال تجربه جدیدی بود در پی سالهای پیش!
این کاروان ستمدیدهی بینهایت صبوووووررررر، واقعهای را در عالم رقم زده که بعد 1400 سال، هنوز هم جانها را میتاباند و سینهها را میگدازد... این خون انسان کامل است که هنوز میجوشد یا خون عزیز ِ خدا، نمیدانم اما جذبه حسین بن علی ع هنوز هم در وانفسای قرن 21 انسانها را نجات میدهد... دستشان را میگیرد، میبرد گوشهی شب تاریک تنهایی، جانهایشان را صیقل میدهد!
فکر میکنم این خون نجاتبخش تا قیامت همچنان ما را نجات دهد... ما را با خود از همه صحنههای تاریخ عبور دهد، هرجا رنگ ناامیدی بر چهرهی خسته یمان می نشیند، با سرعت خودش را برساند، برایمان قصه واقعهای افسانهگونهی سراسر امید را روایت کند، موهایمان را نوازش کند... از فرماندهای بگوید که تا آخرین نفس ایستاد و متعهد ماند، از پدری بگوید که از فرزندان آدم ناامید نشد... از نوری بگوید که هیچوقت خاموش نشد... از گرمای دستهایی بگوید که هیچوقت سرد نشد و رها نکرد....
بماند یادگار از روز ولادت فرزندی از این خاک که همیشه امیدوار ماند!
پ.ن: هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر.... عمری گرفته ایی ز عنایت رها مکن حسین جان!
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضه ارباب بهتریم