«اگرازسرهایمان کوه ها بسازند تاریخ هرگز نخواهد خواند خامنه ای را تنها گذاشتند»
با این جمله نامه ی زیباشو تموم کرده بود ... دلم پرزد تو هوای حرم! گاهی بعضی جملات برای جاهایی هستند که تو اصلا خبر نداری ...
با اینهمه فتنه تنها گذاشتن او می شود ...تنها گذاشتن حسین در نینوا ... تنها گذاشتن زینب در شام! نمیدانم تاریخ خیلی ها را تنها گذاشته که بشوند علی مرتضی یا فقط مرتضی ... برای مرتضی شدن از اینجا تا فکه راه هست ...
تازه خیلی ها هستند که با یک عالمه حجم تنهایی هیچ چیز نمی شوند ...نه زینب نه فاطمه نه حتی رقیه که تاوان بوسه بر لبان حسین را داد!
بعضی ها عرضه این را هم ندارند ...
حق حق
... خسته، آزرده، درمانده و بیهمــدم.
(( ... بسوز که سزاوار این سوختنی،
بساز که مجبور به این ساختنی، این بر تو که مورد قهر خدا قرارگرفتی رواست تا دیگران
عبرت بگیرند و در اجرای فرمان حق قصور نکنند ... سبحانک یا رب سبحانک یا رب ... من
خود میدانم مستحق این بختم، این عذاب را به جان خریدارم تا که خود نظری کنی سبحانک
... ))
صدایی آشناست، صدایی که نوازشگر لحظات مجروحِ فطرس است؛ آری صدای
بالهای نازنین روحالامین است.
(( ... آرام بگیر فطرس گوش کن گویی او تنها
نیست خیلِ فرشتگان خدا نیز با او هستند؟! یعنی چه شده؟ چه واقعة عظیمی رخ داده که
اینچنین ملائکه از عرش بر زمین هبوط میکنند؟ هرچه هست خبر از خلقی عظیم دارد. یقین
گُلی خلق شده که ملائکه برای استشمام آن گل میروند! امّا نه! شاید ماه دیگری خلق
شده، یا خورشید دیگری، نه چه میگویم؟ که حتی وقتی خدا خورشید را خلق نمود این شور
و همهمه نبود، اگر این مخلوق تا این حد عظمت داشته باشد حتماً
...
روحالامین! روحالامین! تو را به خدا بگو چه شده؟ حسرت بال و پرزدن شما
مرا میکشد؛ بیش از سوزش و شکستن بالم آزارم میدهد. به فطرس بگو که چه روی داده که
اینچنین ولوله در عرشِ خدا افتاده، مگر بار دیگر ابوالبشری خلق شده چون آدم؟ یا
بالاتر از او؟ نوری از جنسِ خدا ... )).
جبرئیل پاسخ داد: (( رفیق پرشکسته،
فطرس! کاش موردِ قهرِ خدا نبودی، ومی دیدی که چه خبر شده؟ آری نوری و مولودی از
نورِ خدا خلق شده او عزیز دل مصطفی که نه! خودِ مصطفی است. او جگرگوشة علی، دردانة
زهرا ست و پشتیبانِ مجتبی ست. اوخامس آلِ عباست که به اهل زمین هدیه داده شده است
و ما برای تبریک به رسولِ خدا و اهلِ بیتش به حضورشان شرفیاب میشویم )).
ـ
درنگ جایز نیست. ـ
(( خدایا، ای خدایِ مهربان مرا با روحالامین راهی کن که
عرضِ تـــبریک به رسولِ تو داشته باشـــم))
.(( کمکم کنید؛ که خداوند اجازة
همراهی شما را به من داد، تحمل مرا هم تا زمین داشته باشید))
(( بیش از این
معطلی جایز نیست؛ فطرس را هم با خود میبریم به برکت این مولود، آتش قهر خدا
فرونشسته و اجازة همراهی او با ما داده شده، زیرِ بالهایش را بگیرید ...
)).
زیباتر از این زمان خلق نشده و نخواهد نشد، بیت علی غرقِ نور است محل رفت و
آمد فرشتگانِ خداست همه در شعفند همه به هم تبریک میگویند محفلِ انس کامل شده،
چقدر این بزم دیدنی است، پنج آفریدة مقدسِ خدا احمد، علی، فاطمه، حسن و ...
.
نام او چیست همه منتظرند به چه نام او را صدا بزنند، او کیست که نیامده
همه شیدایِ او شدهاند؟!
ـ همه از هم میپرسند.
جبرئیل با پیغمبر
زمزمه میکند همه ساکت شدند، چشم به لبهای رسولِ خدا دوختند امّا چرا پیغمبر خدا
اشک میریزد ... به ناگاه با صدای دلنشین نبی شوری به پا شد حسین . ... حسین؟ ...
حسین! ... این نام برای همه آشناست. برای همه ملائکه، برای همه انبیاء و برای همة
عالمِ، این نام نامی است که همة ملائکه، همه انبیاء و همة عالم را دگرگون کرده
است.
از فرشته شادی تا فرشتة ماتم از آدم تا خاتم و از ذره تا
عالم.
ـ دیگر کسی نمیپرسد که چرا پیغمبر اشک میریزد.-
حسین یعنی
واسطة احسان قدیم، حسین یعنی خون خدایِ کریم و حسین یعنی ذبحِ عظیم.
همه
میخواهند برای او لالایی زمزمه کنند و در این بین فطرس از همه مشتاقتر، خود را به
گاهوارة حسین نزدیک کرد.
بالهای شکسته خود را به گهواره او زد؛ غرق در راز
شد، نه! غرق در نیاز شد (( ... دیگر تنها نخواهم ماند دیگر خسته نخواهم شد، بعد از
این نام تو مونسِ من است ذکر من بعد از این در آن جزیرة تنهایی این خواهد بود:
سبحانک یا رب الحسین))
(( شاید فطرس نفهمید امّا همه ملائکه دیدند که به
یکباره بالهای شکسته و سوختة فطرس ترمیم شد و یا بهتراینکه، بالهای نو بدست آورد.
امّا فطرس عجیب زمینگیر شده و اگر خواست خدا نبود، او از کنار گهوارة حسین تکان
نمیخورد )).
گویا ندایی از غیب میگفت:
با عشق شرح راز کن، بر جمله
عالم ناز کن، پرهای خود را باز کن، پرواز کن پرواز کن ...
***به مناسبت تولد فطرس! التماس دعا
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند ...
میگفت یه بنده خدایی دورو روز با همین یه بیت تو حرم حضرت امیر گریه کرده ... گفتم میشه منم...!
زنگ زد گفت برنده سفرکربلا شدی ...باور نمیکردم! یعنی منم راه دادن ... بعد از این همه وقت!
کاش … وقتی خدا در حشر بگوید : چه داشتی؟
سر برکند حسین … بگوید : حساب شد …*
*محمد سهرابی