فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

یا بن الحسن

آفا سید مهدی ! 

 

دعا کنید مرا .... 

جوانی به انتهای شما٬ 

سپرده ام به خدا 

دعا کنید مرا ...

همه جا همین جاست ...

کل ارض کربـــلا٬ 

 

 همه جا میهمان حســیـنـیــم . . .

 

همــــه . . .

یابن الحسن ...

دنبال مرد راه می رفت. آهسته آهسته.طوری که صدای قدم هایش را نشنود.

توی دلش گفت:‌ «اگر امام زمان باشد٬ روی گونه راستش باید یک خال داشته باشد٬

میان دندان هایش هم باید گشاده باشد.»


مرد دستش را گذاشت روی گونه راستش. دل زن لرزید.

دوید جلو. 

پایین عبای مرد را گرفت.

قسمش داد که بگوید کیست.

مرد دستش را برداشت.

هم خال داشت٬ هم میان دندان هایش گشاده بود.



***


فرمانده!

بی مادری مان تسلیت ...


دلمان هوای جمکران دارد

نصیبمان نمی کنید...!؟

همه جا همین جاست ...



کل ارض کربلا٬


آغوش امام به وسعت دنیا گشوده است٬


و عقبی ...

طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری

 

 

 

 

نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش  

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش 

 

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم 

که باد از دل صحرا می آورد بویش 

 

کسی بزرگ تر از امتحان ابراهیم 

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش 

 

نشسته است کنارش کسی که می گرید 

کسی که دست گرفته به روی پهلویش 

 

هزار مرتبه پرسیده ام ز خود او کیست 

که این غریب نهاده است سر به زانویش؟ 

 

کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است 

کجای حادثه افتاده است بازویش 

 

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش 

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش 

 

کسی است وارث این دردها که چون کوه است 

عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش 

 

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان 

که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش 

  

طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری 

که روی شانه طوفان رهاست گیسویش* 

 

 

 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

 

 

------- 

*فاضل نظری