صدای بلال یاد پدر می انداختش. دلش تنگ شده بود برای بابا. عجیب. به بلال گفت : « اذان بگو.» الله اکبر ... صدای گریه ... اشهد ان لااله الاالله... صدای شیون... اشهدان محمدارسول الله... . دیگر صدایی به گوش نرسید. نه از فاطمه و نه از بلال.
صدای بلال یاد پدر می انداختش. دلش تنگ شده بود برای بابا. عجیب.
به بلال گفت : « اذان بگو.»
الله اکبر ... صدای گریه ... اشهد ان لااله الاالله... صدای شیون... اشهدان محمدارسول الله... .
دیگر صدایی به گوش نرسید. نه از فاطمه و نه از بلال.
سلام. خدا بخواد نایب الزیاره هستم اخوی!
خوش یه حالتون ...! در ضمن من اخوی نیستم ...
سلام. خدا بخواد نایب الزیاره هستم اخوی!
خوش یه حالتون ...! در ضمن من اخوی نیستم ...