ای بابا حکایتی شده مویم
ای بابا ببین شکسته پهلویم
...
.
....
.................!
وای که چقدر دلم بابا برات خونه چشام یه کاسه خونه براتو روضه میخونه
.
.
.
رو قلب من غم نشسته کی دندوناتو شکسته
.
.
.
وداع پنجم : رقیه از هوش رفته! ادرکنا یا جده سادات!!!
راستی بچه ها! بابا رفت ... رفت ... رفت
وای که چقدر مصیبت تو سنگینه.....
پ.ن : خاک برسرم اگه برای ارباب نفس کشیده باشم و ... اینجوری!!نه قصه اینا نیست... اَین العشاق؟!
خیلی داغش سنگینه به فاطمه قسم هیچکی به غریبی رقیه نبوده و نیست...التماس دعا رفقا..
آخر حسین ماتم تو می کشد مرا
این غصه محرم تو می کشد مرا
اینجا مصیبت تو تنزل کند به دل
ور نه بلای اعظم تو می کشد مرا
با روسریش موهای سپیدشو پوشونده
آستینشو تا نوک انگشتاش کشونده
با این کارش هستی زینبو سوزونده