بنگرید که مدعیان آزادی، چه به ستوه آمدهاند از حجابمان، از زیر بار فحشا نرفتنمان!
مردهایمان را میکشند، کودکانمان را یتیم میکنند، به حیا و عفتمان تعرض میکنند، معجر از سرمان میکشند
به اسارت تمدن حقیر بیبند و باری و فحشا ما را میبرند، چوب خیزران بر لب و دندان شریعتمان میزنند
اما به ولله قسم، به تأسی از شما ایستادهایم! پای عقایدمان، دین و آرمانهایمان...
و همچون شما در برابر همهی این قید و بندها، شکنجهها و طعنه و تمسخرها فریاد: ولله لا تمحوا ذکرنا میزنیم
چشم به شما دوختهایم، به قامتی که هرگز خم نشد...
از شما به ارث بردهایم دوشادوش حسین ایستادن را، جنگیدن را، فریاد " هیهات منا الذله " زدن را...
که در دفاع از " دینالله " زن، کار صد مرد میکند...
از شما آموختهایم، در اوج غربت که باشیم، تحت هر شرایطی، حتی اگر خون سرمان بر ستون کجاوه بریزد، اشک ذلت از چشممان نریزد...
ما وارثان عقیلهی بنیهاشمیم
با شما عهد بستهایم و این عهد نمیشکنیم...
همچون شما، کنار جسد شهیدانمان نه تنها ضجهی عجز نمیزنیم که ندای " اللهم تقبل منا هذا القربان " سر میدهیم
بانوی کربلا !
نگاهمان کنید .. از بالای تل زینبیه
که تنها نگاه شما تسلی خاطرمان میشود و صبوری مان میدهد...
زینب شایگان
نگاهمان کنید بانو!
سلام:
...آری آموخته ایم در اوج غربت هم که باشیم،اشک
ذلت نریزیم،و دست ار آرمانهایمان،نکشیم.........
برای شیعیان بحرین دعا کنید
کاتب باشی
اللهم عجل لولیک الفرج ....
حق حق
خداچگونه بیاید پی جنازه ی عشقش
اگر مراسم تدفین تو شبانه نباشد...
دلم به وسعت دنیا گرفته آقا جان
از اینجا از این زمانه گرفته آقا جان
***
بیا دوای غم و غصه ها تویی مولا
برای توست که دلها گرفته آقا جان
***
میان خشکی شهر مانده ام عمری
دلم بهانه دریا گرفته آقا جان
***
کجاست جزیره خضرا من نمیدانم
دلم برای همان جا گرفته آقا جان
***
هزار سال نگاه شکسته زهرا
برای توست که احیا گرفته آقاجان
***
از آن زمان که نبودم دلم به نامت بود
عجیب نیست که حالا گرفته آقاجان...
***
هزار سال گذشته هنوز پنهانی
غریب مانده ام آقا خودت که میدانی
***
محمد ناصری...
از گریه عرش آسمان دریا شد
یک قطره چکید و مثل عاشورا شد
با شال عزا مرد غریبی می گفت
ایام عزای مادرم زهرا شد
نگاهمان کنید .. از بالای تل زینبیه
که تنها نگاه شما تسلی خاطرمان میشود و صبوری مان میدهد...
زیبا بود.ممنون از خبرت.
حسین را
از طرف کـ بخوانے
بوے ِ سیب اش
بلند مےشود.
حسین همه اش فرق می کند ...
از فطرس بوی سیب می آید....
قتلگاه
سنگینی سینه را وقتی حس میکنی که
ال خلیفه روی سینه شیعه نشسته و ایات را میکشد.
ما رایت الا جمیلا یعنی
کربلا
یعنی بکشید مارا بیدارتر میشویم
یعنی حسین(ع)
همان لبیک یا حسین(ع) که بوی سیب را می آورد
بانوی کربلا
نگاهمان کنید....از بالای تل زینبیه
وقتی نمیتوانند معجر از سر زنانمان بردارند
خون سرهای مردان را جاری میکنند تا بنویسد
لبیک یا حسین(ع)
و تو بر بلندای تاریخ لبخندی بزنی
و داستان کربلا بسرایی
و قتلگاه هایی کربلایی بنوازی
شیعه را
با خون سرخ
که بنویسد
حسین(ع) جنس غمش فرق میکند....
بانوی کربلا...
وای اگر هجران آید به میان.....
بزرگترین غم عالمه و به دوش می کشه هنوز...
امان از دل زینب...
امان از این روزهای سخت بحرین...
یا زینب
کاتب باشی
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند
اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق می کند
“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”
عیسای خانواده دمش فرق می کند
از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
معلوم می شود حرمش فرق می کند
تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق می کند
من از حسینُ منی پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین همش فرق می کند