یکی به چشمش آمد که یک خیک روغن روی آب شط دارد می رود. پرید توی آب که بگیردش.
آب موج می زد و هی دور می شد. گفتند خب ولش کن. گفت من ول کرده ام. این ول نمی کند. نگو خرس بود نه خیک.
حالا حکایت شیطان است که گیر شما زبل ها افتاده است. بچه شیطان ها می گویند ولش کن خب. می گوید من ول می کنم. این ناجنس ها ول نمی کنند. برای خودتان تفریح راه انداخته اید...
مطلب بسیار تکان دهنده ای بود.
باسمه تعالی
سلام
باافتخارلینک شدیدوکامنت شماهم خصوصی سازی شد.خیلی مطلب جالبی بود.واقعااستفاده کردیم.
اگرشماجازه بفرماییدبااسم وبلاگتون توی وب ترنم ازش استفاده کنم.
التماس دعای خیر
یاعلی.ع.
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد.
او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد و درهمان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: "من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید"، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او به طور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دو بار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟
مرد دوم پاسخ می دهد: "من شیطان هستم."
مرد اول با شنیدن این جواب جا می خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد: "من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را ببخشد. بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم."
راست میگوید
ما ولش نمیکنیم ....
سلام محمد جواد جان این وبلاگ توه ؟
من هرچی وبلاگ به نام فطرس بودو گشتم
خیر.اینجا وبلاگ ایشون نیست
):
بلا شدی؟!! خوب گیر کار ما رو در می آری ها!!
دعا بفرمایید حاج خانوم
اصلاح می کنم!
حاجی!!
سلام..
..چقد قابل تامل بود..
..
ممنون که میای سر میزنی..خوشحالم میکی..
قشنگ بود.....خیلی!
فطرس اسم خوبیه
سلام منو به سیدالشهدا برسان
ما کجا .... سیدالشهدا کجا!