تا یاد تو در این غزل ساده جان گرفت در راه شام باز دل کاروان گرفت یخ زد فرات علقمه در خاک و خون تپید مشک تو با سکوت بیابان زبن گرفت وقتی شکاف ماه تو را بوسه های تیغ خورشید آسمان عطش ناگهان گرفت بر گرد از فرات که مانند خیمه ها در حسرتت دوباره دل کودکان گرفت آقا تو ماه بودی و مولات آسمان آخر تو را چگونه شب از آسمان گرفت
تا یاد تو در این غزل ساده جان گرفت
در راه شام باز دل کاروان گرفت
یخ زد فرات علقمه در خاک و خون تپید
مشک تو با سکوت بیابان زبن گرفت
وقتی شکاف ماه تو را بوسه های تیغ
خورشید آسمان عطش ناگهان گرفت
بر گرد از فرات که مانند خیمه ها
در حسرتت دوباره دل کودکان گرفت
آقا تو ماه بودی و مولات آسمان
آخر تو را چگونه شب از آسمان گرفت
یا حق
هو الشهید
هیچ کس به خویشتن ره نبرد به سوی او
بلکه به پای او رود ، هر که رود به سوی او
التماس دعا
او سرسپرده می خواست
ما دل سپرده بودیم ...
امیدوارم با خون خدا محشور باشی.از عکس زیبای حرم عشق، لذت بردم.محمد
باسمک یا الله.
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر...
مرا گفنی بیا چون سوی خود می خوانمت اما/در این می خوانمت عشق است یا اتش نمی دانم!سنگر قشنگی داری...