مصرعی می گویم و رد می شوم
کاروان در دل صحراست خدا رحم کند...
***
پسر سعد در این غائله سردار شده
گوییا حرمله از قصه خبردار شده
بوسه میزد به نوک تیرو به خنده میگفت:
نور چشمان علی تازه پسردار شده...
خاک بر سر دنیا بعد از مسلم!
.
.
دخترک سر بر زانو گذاشته... اشکهایش آرام سر می خورد روی چادرش... اولین بار نیست که طعم بی پدری را مزه مزه می کند!
مزه تلخی دارد...
پس از سال ها هنوز هم جرات قلم زدن نیست... اما به نیت خواهر بزرگوار ارباب بی کفن، جسارت کرده و این فضا را به ذکر مصیبت ثارالله علیه السلام عطرآگین می کنیم.
حسین جان!
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای، ز عنایت رها مکن . . . .