فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

بی نام

تو میدانی که من چقدر در این وانفسا غریبم .... صدای قلبم آشناست اما کجاست آن همت که بکوشد در راهش...


شاید گفتنش درست نباشد اما نگفتنش بسیار مشمئزکننده تر است ....

تنها صدای قلبم این روزها این نواست : +

ولایتعهدی آقام مبارک ...

فرمانده!


آغاز امامت‌اتان مبارک ... زمین متجلی است به نور قدومتان آقا

گرچه در سوگ پدر، رقص شال سیاهتان هنوز دیده می‌شود اما دلهره سربازی تحت لوای شما، احساسی‌ست که اضطراب عجیبی به دل مومنان می‌اندازد.


نوشتن از شما، نه در بضاعت ماست نه در اندازه ما!

ما همان که توفیق به زبان آوردن نام اتان را داشته باشیم، کفایت می‌کند ...


نوشته آقا سید مهدی! شما برای ما گریه می‌کنید؟ ... شاید جواب ندادنتان از روی رحمی است که به ما می کنید وگرنه که ما، کم اشک شما را در نیاورده‌ایم ....


خلاصه آقاجان این سینه لعنتی، از بس که تنگ است برای معنویت‌هایی از جنس لاهوت؛ شده است مایه عذاب ما!


ولی آقا هنوز جدتان رضایت نداده است ... و ما هنوز آدم نشده‌ایم!




پ.ن : شوف یاسیدنا! هذا انا ....

پ.ن :هنوز جبهه حزب اللهی چهارتا آدم حسابی داره (+)