فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فاطمیه ... زینب!


دو ماه و نیمه.... حالت وخیمه

خدا کریمه ...انشالله خوب شی


ای نور امید ...بانوی خورشید

نکنه زهرا ... رو به غروب شی





فرمانده!


تسلیت... ما لیاقت نوکری نداشتیم!

اسمشان که می آید ... دستهایمان آتش میگیرد .... 





پ.ن : اصلا حسین جنس غمش فرق می کند ... امان از دل زینب ...

این جمعه هم گذشت و تو آخر نیامدی

سال نو را در جوار 13 شهید گمنام جزیره مجنون گذراندم ... اما دریغ از ذره ای تحول!


لوح دلمان زنگار بسته است و امیدمان به فرمانده امان ... اوهم نامه امان را با چشمی پراشک امضا می زند ...


دریغ که خجالت بکشیم ... دریغ که امان بدهیم به صدا ... دریغ که درنگ کنیم در این شهر پرگناه!


 


خواهرم نوشته بود :


چو یار نیست بگو تا بهار برگردد

بهار من آن دم بود که یار برگردد


صبا اگر سر کوی نگار من داری

به او بگو که به سوی دیار برگردد ...




سید و مولای ما!


به فدای نخ آن شال عزایت ... دلمان سخت گرفتار شما هست