فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

فطرس

ای کشته‌ی شیوخ مقدس‌نما، حسین (ع)!

این روزها به حال خودم گریه می‌کنم

لبریز آه و ندبه و غم گریه می‌کنم
دلتنگم و به یاد حرم گریه می‌کنم



شایسته زیارت شش گوشه نیستم
این روزها به حال خودم گریه می‌کنم



تا تلّ زینبیّه و گودال قتلگاه
تا خیمه ها قدم به قدم گریه می‌کنم



با علقمه، به یادت لبت آب می‌شوم
با روضه های مَشک و عَلَم گریه می‌کنم



حتی اگر که خون بچکد از نگاه من
هر صبح و شام نه ؛ همه دم گریه می‌کنم



گفتند چشم خواهرت از دست رفته بود
معلوم شد برای تو کم گریه می‌کنم




عمه سادات ...فرمانده!

امام سجاد می گوید :


به خدا قسم هر وقت به عمه ها و خواهر هایم نگاه می کنم بغض گلویم را می گیرد. یاد آن لحظه هایی می افتم که از خیمه ای به خیمه دیگر فرار می کردند و یک نفر از سپاه کوفه داد می زد : خیمه های این ستم گران را بسوزانید....





بمیرم برات عمه ... فرمانده! قسم به هرم دل سادات باب نجاتی بفرست...